۱۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

زیبایی

حوا در باغ عدن قدم میزد که مار به او نزدیک شد و گفت :

_این سیب را بخور .

حوا که درسش را از خداوند آموخته بود ، امتناع کرد.

مار اصرار کرد: این سیب را بخور . چون باید برای شوهرت زیباتر بشوی.

حوا پاسخ داد : نیازی ندارم . او که جز من کسی را ندارد .

مار خندید : البته که دارد.

حوا باور نمیکرد . ماراو را به بالای یک تپه ، به کنار چاهی برد . 

_آن پایین است . آدم او را آنجا مخفی کرده.

حوا به درون چاه نگریست و بازتاب تصویر زن زیبایی را در آب دید . و سپس سیبی را که مار به او پیشنهاد میکرد ، خورد.

(مکتوب/ paulo coelho)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
elahe hosseinzade

هوایی میشم همین روزا که ...

این روزها که سریال "گذر از رنج ها" از شبکه یک پخش میشه دلم حسابی هوایی شده . هوایی یه زمین سبز و یه آسمون آبی. گاهی از این همه تکنولوژی متنفر میشم از این همه خبرای بی سر و ته که هیچ فایده ای هم به حالمون نداره و گاه و بیگاه به گوشمون میرسه از این همه سلفی ، سلفی در حال غذا خوردن سلفی در حال درس خوندن سلفی در کنسرت سلفی با فلان بازیگر ، تموم زندگیمون شده پر از سلفی های بیخود دریغ از اینکه یه ذره این سلفمونو(خودمونو) بشناسیم!

چی داشتم میگفتم ؟ آهان از گذر از رنج ها میگفتم .  دلم یکی از اون خونه های چوبی خوشگلو میخواد که از ستوناش گلدون آویزونه. 

گاهی دلم میسوزه به حال خودمون . ما خیلی از چیزا رو تجربه نکردیم . بوی علف تازه رو ، بوی نم خاکو،  نرمی بال پروانه رو ، میوه چیدن از رو درختو ، ساعت ها به ابر ها خیره شدنو... شاید هم تجربه کردیم ولی گاهی انقدر درگیر فرعیات میشیم که اصلیاتو فراموش میکنیم ...

قانون عمل و عکس العمل همیشه صادقه یه ذره به دور و برتون توجه کنین بعد میبینین که طبیعت چه سنگ تمومی براتون میذاره ! 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
elahe hosseinzade

هوای شهرم بارانیست...

امروز باران صورتم را بوسه باران کرد...

خدایا شکرت به خاطر این قاصد مهربان بهشتی آسمانی.

خدایا شرمنده ی مهربانی بی نهایتت هستم !

سپاس!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
elahe hosseinzade

Animal Farm

به نظرم ”قلعه حیوانات ” جرج ارول از جمله کتابایی که هرکس نخونه نصف عمرش به باد رفته. این رمان برخلاف بیشتر رمان های امروزی که حجم نسبتا زیادی دارند ، حجم کمی داره  و همون جور که از اسمش پیداست همه ماجرا در یک مزرعه و بین حیوانات اتفاق می افته. پیشنهاد میکنم این کتاب فوق العاده را تجربه کنید.

اینم منتخبی از کتاب:

...بنجامین برای اولین بار آنچه را که روی دیوار بود خواند.آنجا یک فرمان بیشتر نبود. همه حیوانات برابرند اما بعضی ها نسبت به دیگر بالاترند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
elahe hosseinzade

تنهای بی سنگ صبور...

اواخر آذر بود . مثل هر روز حاضر شدم که برم مدرسه . حالم خوب نبود حس خوبی نداشتم . مثل همیشه حس شیشمم بهم هشدار داده بود.

رسیدم . حیاط مدرسه خلوت بود . خلوت تر از روزهای دیگه. ناظممون تو حیاط در حال راه رفتن بود اما آروم تر از روزهای دیگه . وارد سالن شدم دو تا از دوستام با حالت بدی اومدن پایین . این دومین نشونه بود.

وارد کلاس شدم” . ش” سرشو رو میز گذاشته بود و آروم گریه می کرد این سومین نشونه بود .

گفتم چی شده؟ در حالی که انتظار داشتم یه جواب معمولی بشنوم . ”ز” گفت : مگه نمیدونی؟ و من ترسناک ترین جمله ی زندگیمو برای بار چندم شنیدم . در حالی که دستام سرد شده بود و عرق کرده بود گفتم : نه چی شده؟ گفت”: م” ................................

گفتم یعنی چی ؟ چی میگی؟ مگه میشه؟ من ... من باور نمیکنم آخه اون اون .

و چند لحظه بعد اشک بود که میریخت و خاطره هامون که مثله یک فیلم از پشت پرده ی اشک اکران میشد . وای خدای من وای ! 

.

.

.

.

.

.

.

دلم تنگ شده براش . برا وراجی هاش برا ببخشید گفتنای بی دلیلش برا می تونم کمکت کنماش. دلم تنگ شده برای صدای سازش برای گیتار خوشگلش که نزدیکای عید می آورد مدرسه دلم تنگ شده برای صداش وقتی که می خوند :تنهای بی سنگ صبور و هیچ کدوممون نفهمیدیم که چقدر تنهاست که چقدر دلش سنگ صبور می خواد.

خدایا هممونو ببخش که ندیدیمش !

و هواشو داشته باش . خواهش میکنم !

(برای عزیزی که مثل ماه بود)

°°°هر کی این متنو خونده همین الان یه صلوات بفرسته لطفا°°°


۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
elahe hosseinzade